سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستیِ دنیای پست را از قلبم برکَن که از آنچه نزد توست، باز می دارد و مانع جستجوی وسیله رسیدن به تو می گردد و نزدیک شدن به تو را از یاد می بَرَد. [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
فاطمه زهرا کوچولو

سلام
فردا من یازده ماهم تموم میشه ومیرم تو دوازده ماه ولی هنوز یه دونه دندون هم در نیاوردم مامانی خیلی ناراحته که من دندون ندارم اون روز هم با بابایی منو بردن پیش اقای دکتر .اقای دکتر هم برام دوتااز اینا کا آدمو باهاش جیز می کنن برام نوشت بعدم بابایی داروهامو گرفت مامانی هم منو برد پیش خانوم دکتر  من اولش نمیدونستم می خوان چه بلایی سرم بیارن برای همین  نشسته بودم وبازی میکردم یه دونه خاله هم اومده بود نی نی شو جیز کنه یه دونه بیسکویت داد دست من منم نشسته بودم راحت بیسکویتمو میخوردم که یه هو دیدم جیغ نی نیهه در اومد وااااااااااااااای بعدش نوبت من بود         منم خودمو زدم به بی خیالی که یعنی من نمیدونم شماها میخواین چی کار کنین بعد یه هووووووو  آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی مامانی جیز شدم اونم نه یه دونه دوتااااااااااااااااااخیلی درد داشت انقده گریه کردمو به مامانی غر زدم تا خوابم برد            اون خاله هه که نی نی شو آورده بود جیز کنه به مامانی می گفت اشکال نداره که دیر دندون در بیاره بچه ی اول منم یک  سالگی دندون در آورد ولی کو گوش شنوا این مامانا میخوان فقط جیب بابایی ها رو خالی کنن من به این توپول موپولی مگه چمه فقط دندون ندارم که مثل اینکه اونم دارم در میارم اخه چند روزه تو دهنم یه جورایی همش میخاره انقده اذیتم میکنه که همش به مامانی غر میزنم مامانی هم برای اینکه منو ساکت کنه یه چیز میده دستم که اونم پرتش میکنم اولش چون تازه یاد گرفته بودم لج کنم مامانی خندش میگرفت وذوق میکرد ولی بابایی بهش میگه خانوم ذوقشو نکن عادت میکنه به این کار ولی این روزا هم خودم اذیتم هم با غر زدنام مامانی رو اذیت میکنم وقتی بابایی از بیرون میاد مامانی بهش میگه بیا منو از دست این بچت نجات بده دیوونم کرد بعدش بابایی کلی باهام بازی میکنه ومنو میخندونه تا درد دندونام یادم بره شماها دعا کنین تا دندونام زود زود در بیاد وهم خودم راحت بشم هم مامانی

پ.ن
از بس که این موس کامپیوتر را کشیدم ونشستم باهاش بازی کردم خراب شده دیشب بابایی میخواست درس گوش کنه نمیشد مامانی میگه همش تقصیر دخترته ! خوب من چیکار کنم از چراغاش خوشم میاد خاموش وروشن میشه امروزم مامانی به زحمت اینا رو نوشت


پ.ن
توی اونجایی که مامانی غذا درست میکنه یه دونه سوراخ هست (چاه فاضلاب )که من هر وقت درش باز باشه میرم سراغش و هر چی دم دستم بیاد میندازم توش انقده کیف میده امروزم بابایی همونی که باهاش الو میکنه رو داده بود دستم که من کمتر سر وصدا کنم واونا به کاراشون برسن یه هو بابایی اومد سراغ من وهی میگفت فاطمه بابایی الوی منو ندیدی بعد از اونجایی که از کارای من با خبر بود رفت سراغ اون سوراخه وبعد ...واااااااااااااای خانووووووووووووووم بیا ببین فاطمه چیکار کرده .هیچی دیگه بابایی ومامانی باهزار زحمت الوی بابایی را از اون سوراخ کشیدن بیرون ولی فک کنم الوهه اوخ شده بود چون دیگه صدا نمیداد !!!!!!!!ولی در عوض هر چی رو که گم کرده بودن ودنبالش میگشتن رو پیدا کردن مثل تسبیح .خودکا چنگال کارد و...


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هفته ی پر درد سر برای من
دل ـپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر فاطمه زهرا
من اومدم
[عناوین آرشیوشده]
خانه

: پیوندهای روزانه

: موضوعات



: آمار سایت
بازدیدکنندگان: 103574
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 3

: درباره من
فاطمه زهرا کوچولو
فاطمه زهرا
من یه نی نی کوچولوام

: لینک به من
فاطمه زهرا کوچولو

: دوستان

گــــل یا پوچ؟!
حنا، دختری با مقنعه
کوهپایه
انعکاس
رند
پاک دیده
سلام بچه ها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
رئیس کوچولو
نوشته های یک ناظم
قافله ی شهدا
●:سوزن بان:●
همسفر عشق
.:: ریحانه ::.
پشت خطی
خود نوشت (داداشی ممد مهربونم )
حقیقت بهائیت
تا صبح انتظار
وبلاگی برای شیرینی های زندگی
کلاس اولی
نیلوفرآبی
نقد مَلَس
شفاعت
مسافر سبز
خاطرات خاشعات
سئوالهای منتظر جواب
تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
مادرانه
راز گشایی(دایی مهربونم)
پیک گردان
مامان نی نی
نوشته‏های زینب کوچولو
نوشته های یه مامان
فاطمه زهرا عزیز دل مامان وبابا
میکده
همسرا
بهترین ها
همیشه منتظر
خط سبز
قاصدکهای سوخته


: آرشیو

: اشتراک

 

پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ