سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اظهار دوستی، دوستی استوار می شود . [امام علی علیه السلام]
فاطمه زهرا کوچولو

سلام ببخشید که بازم دیر اومدم همش تقصیر این مامانیه دیگه هی دلش برای مامانیش تنگ میشه میره خونهی مامانیش منواز کا رو زندگی ووبلاگ نویسی میندازه ولی جاتون خیلی خالی بود اونجا کلی بازی کردم وبه قول مامانی اتیش سوزوندم حالا شاید بعدا براتون تعریف کردم 

راستی چند وقتی هم هست که
خاله وعمو ی مهربونم هم از پیشمون رفتن من اونا رو خیلی دوست داشتم اونا هم منو خیلی دوست داشتن  دلم خیلی  براشون تنگ شده مامانی میگه رفتن تبلیغ اخه این تبلیغ کجاست که خاله وعمو ی مهربونمو از من دور کرده برای همین هم من روزا خیلی حوصلم سر میره اخه دیگه جایی رو نداریم که بریم مامانی هم خیلی حوصلش سر میره وای به اون موقعی که منم یه کوچولو اذیتش کنم دیگه مامانی یه جیغ بنفش میکشه سرم میگه فااااااااااااااااااااااطمه انقدر منو حرص نده دعوااااااااااااااات میکنما .انگار نمیدونه که الان داشت همین کارو میکرد
چند وقت پیش رفته بودم چندتا از وبلاگای نی نی ها رو نگاه میکردم دیدم نی نی هه نوشته بود که رفتم عروسی و کلی نانای کردم یه دونه علامت سوال بزرگ اومد بالای سرم با خودم گفتم  موقعی که من دست میزنم ومامانی ذوق میکنه بابایی اخم میکنه میگه خانوم ذوقشو نکن یه چیز بهتر یادش بده ولی اون نی نی یه نوشته بود کلی رقصیدم همه هم ذوقمو میکردن من که از کارای این ادم بزرگا سر در نمیارم بلاخره هم نفهیدم نانای کردن خوبه یا بد اگه بده چرا مامانی وبابایی اون  نی نی هه ذوقش و میکردن شما نمیدونیدچرا؟
دیروز مامانی داشت تلوزیون نگاه میکردمامان وبابای یه دونه نی نی رو اورده بودن مثل اینکه نی نی شون رفته بود پیش خدامامانش هم گریه میکرد مامانی منم کلی دلش گرفت بعدش داشت با خاله تلفنی صحبت میکرد میگفت که ما قدر بچه هامون رو نمیدونیم وقتی بازی میکنن وشیطونی میکنن هی دعواشون میکنیم ولی وقتی یه طوریشون شد اونوقت میفهمیم که خدا چه نعمتی رو بهمون داده  بعدش هم مامانی هی میرفت ومیاومد ومنو میبوسید توبغل میگرفت با خودم گفتم کاشکی تلوزیون همیشه از این برنامه ها بزاره اون وقت خوش به حال ما نی نی ها میشه وکسی دلش نمیاد بهمون چیزی بگه ما هم هر کاری که دلمون خو است می کنیم بعضی موقع ها هم وقتی که من حوصله ی مامانی رو سر می برم بابایی بهش میگه خدا رو شکر کن که سالمه وبازی میکنه خوب بود حالا یه گوشه افتاده بود وما هی غصه می خوردیم مامانی هم میگه راست میگی وهمون موقع میگه خدا رو شکر ولی دو ساعت دیگش خدا نکنه من یکم خونه رو بهم بریزم ویا شیطونی کنم اونوقت باز همون جیغ بنفشه اس که میگه فاطمههههههههههههههههه


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هفته ی پر درد سر برای من
دل ـپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر فاطمه زهرا
من اومدم
[عناوین آرشیوشده]
خانه

: پیوندهای روزانه

: موضوعات



: آمار سایت
بازدیدکنندگان: 103616
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 3

: درباره من
فاطمه زهرا کوچولو
فاطمه زهرا
من یه نی نی کوچولوام

: لینک به من
فاطمه زهرا کوچولو

: دوستان

گــــل یا پوچ؟!
حنا، دختری با مقنعه
کوهپایه
انعکاس
رند
پاک دیده
سلام بچه ها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
رئیس کوچولو
نوشته های یک ناظم
قافله ی شهدا
●:سوزن بان:●
همسفر عشق
.:: ریحانه ::.
پشت خطی
خود نوشت (داداشی ممد مهربونم )
حقیقت بهائیت
تا صبح انتظار
وبلاگی برای شیرینی های زندگی
کلاس اولی
نیلوفرآبی
نقد مَلَس
شفاعت
مسافر سبز
خاطرات خاشعات
سئوالهای منتظر جواب
تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
مادرانه
راز گشایی(دایی مهربونم)
پیک گردان
مامان نی نی
نوشته‏های زینب کوچولو
نوشته های یه مامان
فاطمه زهرا عزیز دل مامان وبابا
میکده
همسرا
بهترین ها
همیشه منتظر
خط سبز
قاصدکهای سوخته


: آرشیو

: اشتراک

 

پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ