• وبلاگ : فاطمه زهرا كوچولو
  • يادداشت : سفرنامه ي فاطمه زهرا كوچولو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + طفل طريق 

    سلام دايي جوون !‏خوبي قربونت برم ! سفر بخير!خسته نباشي !باز اين بابايي خواهر مار و هرس داد ! ببين به بابايي بگو( اين قسمت رو مامان براي بابا بخونه ) من كه يه روز ميام قم بالاخره ! براي چي خونه رو بهم ريختي ؟! هاننن؟! خجالت نمي كشي؟ بار اخرت باشه اين خواهر مارو هرس ميدي ! ( حالا بابا براي مامان نخونه ) ^^^^ داداش ! مام خودمون مرديم ! قبلا ها كه مادرمون مي رفت..خونه يه كوچولو زيرو رو ميشد و مامان ميومد مي گفت : چه كرديددددددددددددد! شتر با بارش گم ميشه ! بعد جيغ مي كشيد! بعد غر مي زد ! بعد داد مي زد ! بعد مي رفيتم بوسش مي كرديم ! و كلي منت كشي ! و خودمون جمع مي كنيم ! خودت رو خسته نكن و .... و اين ها ! اخوي ! اين خواهر مام اگه جيغ كشيد و خونه رو بهم ريختي !( اولا حق نداري بهم بريزي! فهميدي!؟ بعد خب... راه حلش يه خسته نباشيد و بوس و منت كشيه ! ... ما تجربه داريم !‏ البت گفته باشم اين كار ها رو نميشه با خانومم بكنم! ووووييييي! ادم زهرش مي تركه ! ولله ! ادم از باباش اين جوري نمي ترسه كه از اين خانومش مي ترسه ! اصلا فكر نكني ز.ذ هستيم ها ! كلي ابهت دارم

    حالا بريم سراغ كپلي خودمون!.... فاطمه جوونم! چي خوردي ؟!!!!

    چي دايي ! سوسك ؟! مامانت چي كرد ؟! كي از دهنت در آورد ؟! دايي جون! سوسك زنده زنده خرج صدا مي داد!؟

    دايييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي

    از اين كار ها نكن مامانو اذيت نكن!... منم بچه كه بودم پشه خوردم‏!!! ولي خودم كه نخوردم.... خودش دهنم باز بوده مياد تو دهنم! مامانم غش مي كنه ! ... خواهر ما بابا كلي قويه !

    ولي بچه خوبي هستي... حرف هم گوش بده ! از روي زمين بر ندار بخور!.... خب گل دايي !؟؟؟ باشه ؟ به دايي قول بده !؟ دايي من كلي دلم واسه ات تنگه ! كلي بوس مي خوام بكنمت !

    دايي ! عكست رو بده به دايي !

    پاسخ

    سلام دايي جون بابايي تا حالا چند بار با ماماني قول داده كه وقتي ما ميريم مسافرت خونه رو به هم نريزه ولي باز هر وقت بر ميگرديم همون اش و همون كاسه اس اره دايي جون سوسك خوردم و لي مرده بود چهار تا پاش هم رفته بود هوا فك كنم بابايي بهش گرسنگي داده بود راستي دايي شما نميدوني چرا انقد ماماني از سوسك بدش مياد ؟هر وقت ميبيندش جيغ ميكشه وبالا پايين ميپره وميگه چندش چندش اه اه اه دايي ماماني ميگه هر وقت يه دوربين خوب گير اورد ازم عكس ميگيره وميزاره تو وبلاگم خيلي خوبه نههههههه