سلام عموجون
حالا دارين از اين خونه ميريد ديگه چرا دل ما را آتيش ميزنيد؟ ما خودمون به اندازه کافي غصصه داريم ديگه شما نميخواد اين حرفا را بزني... .
در ضمن به اون بابايي بگو... هيچي ولش کن خودم بهش ميگم و حسابي گوشش را ميکشم تا ديگه از اين کارا نکنه... .در ضمن حالا که داري ميري اون عيدي که قرار بود بهت بدم و روش وقت گذاشتم را چيکار کنم؟
خدا نگهدار. از طرف من حسابي بابايي را اذيت کن تا دل هر دو تامون خنک بشه... . راستي واسه عمو هم دعا کن. باشه؟